نام شعر : و شكستم ، و دويدم ، و فتادم درها به طنين هاي تو وا كردم. هر تكه نگاهم را جايي افكندم، پر كردم هستي ز نگاه . بر لب مردابي ، پاره لبخند تو بر روي لجن ديدم، رفتم به نماز. در بن خاري ، ياد تو پنهان بود، برچيدم، پاشيدم به جهان. بر سيم درختان زدم آهنگ ز خود روييدن، و به خود گستردن. و شياريدم شب يكدست نيايش، افشاندم دانه راز. و شكستم آويز فريب. و دويدم تا هيچ . و دويدم تا چهره مرگ ، تا هسته هوش. و فتادم بر صخره درد. از شبنم ديدار تو تر شد انگشتم، لرزيدم. وزشي مي رفت از دامنه اي ، گامي همره او رفتم. ته تاريكي ، تكه خورشيدي ديدم، خوردم، و ز خود رفتم، و رها بودم. |