نام شعر : بي تار و پود در بيداري لحظهها در بيداري لحظههاپيكرم كنار نهر خروشان لغزيد. مرغي روشن فرود آمد و لبخند گيج مرا برچيد و پريد. ابري پيدا شد و بخار سرشكم را در شتاب شفافش نوشيد. نسيمي برهنه و بي پايان سركرد و خطوط چهره ام را آشفت و گذشت. درختي تابان پيكرم را در ريشه سياهش بلعيد. طوفاني سررسيد و جاپايم را ربود. نگاهي به روي نهر خروشان خم شد: تصويري شكست. خيالي از هم گسيخت. خيالي از هم گسيخت |