نام شعر : اي نزديك در نهفته ترين باغ ها ، دستم ميوه چيد. و اينك ، شاخه نزديك ! از سر انگشتم پروا مكن. بي تابي انگشتانم شور ربايش نيست ، عطش آشنايي است. درخشش ميوه ! درخشان تر. وسوسه چيدن در فراموشي دستم پوسيد. دورترين آب ريزش خود را به راهم فشاند. پنهان ترين سنگ سايه اش را به پايم ريخت. و من ، شاخه نزديك ! از آب گذشتم ، از سايه بدر رفتم. رفتم ، غرورم را بر ستيغ عقاب- آشيان شكستم و اينك ، در خميدگي فروتني، به پاي تو مانده ام. خم شو ، شاخه نزديك! |