نام شعر : نيايش نور را پيموديم ، دشت طلا را در نوشتيم نور را پيموديم ، دشت طلا را در نوشتيم.افسانه را چيديم ، و پلاسيده فكنديم. كنار شنزار ، آفتابي سايه وار ، ما را نواخت. درنگي كرديم. بر لب رود پهناور رمز روياها را سر بريديم . ابري رسيد ، و ما ديده فرو بستيم. ظلمت شكافت ، زهره را ديديم ، و به ستيغ بر آمديم. آذرخشي فرود آمد ، و ما را در ستايش فرو ديد. لرزان ، گريستيم. خندان ، گريستيم. رگباري فرو كوفت : از در همدلي بوديم. سياهي رفت ، سر به آبي آسمان ستوديم ، در خور آسمانها شديم. سايه را به دره رها كرديم. لبخند را به فراخناي تهي فشانديم . سكوت ما به هم پيوست ، و ما "ما" شديم . تنهايي ما در دشت طلا دامن كشيد. آفتاب از چهره ما ترسيد . دريافتيم ، و خنده زديم. نهفتيم و سوختيم. هر چه بهم تر ، تنها تر.، از ستيغ جدا شديم: من به خاك آمدم،و بنده شدم . تو بالا رفتي، و خدا شدي . تو بالا رفتي، و خدا شدي |