حضور صبح
نوشته صائم كاشاني
گاه سحر مسافر شهر ستاره بود
بر باره ستاره در اوج نظاره بود
"آوار آفتاب" كلامش به روزگار
در "مرگ رنگ" حاصل عمري اشاره بود
تسبيح از ستاره و سجاده از فروغ
با ذكر نور در افق استخاره بود
از رويش"صداي "طربناك"پاي آب"
در گوش خاك مثل چمن گوشواره بود
دامن كشان به (زندگي خوابها)ي وهم
پيك حضور صبح و نسيم بهاره بود
آنسوتر از خيال سوار سمند شعر
در دشت كهكشان به شكار ستاره بود
"ما هيچ ما نگاه" در "اندوه شرق" او
با "حجم سبز" بر فرس استعاره بود
"صائم " به عرصه ، گاه سخن ما پياده ايم
"سهراب" رستمي به حقيقت سواره بود