روزهاي معصوم آلوده
[ احمدرضا احمدي ]
روزهاي معصوم آلوده اي بود و سهراب هر روز با حجب , اين روزهاي آلوده را عبادت مي كرد . و تلاش داشت در سير و سفرش به روز . ما يكديگر را باور كنيم . و سپهري روزي دوباره جوان شود . ولي چگونه , غيور تنهايي مي تواند با بودن روز و شب به مصاف رود . آن هنگام است كه انسان از شعر بودن زمين خانه اش دلگير و نا اميد مي شود و به جهان پناه مي برد و در كهكشان با همراهي اميد و نا اميدش ديدار مي كند . مي دانم عذاب سختي است كه انسان نا اميد از مكان خانه اش در كل جهان غرق شود ولي سپهري اين عذاب را دوست داشت . در رياضت و انزوا به جستجو مي پرداخت و با ملايمت و حوصله اي كه صفت بزرگيش بود به جهان چشم دوخت . جهان با وسعتش در توان او نبود و دست هاي استخواني او نمي توانست تمام جهان را به كلمات او پيوند زنند .
لحظه اي در خاك ماند , ايستاد , تجربه كرد , حركت كرد و بدنبال شرق گمشده به راه افتاد در اين دوران ها ترانه هاي ژاپني را تجربه كرد . آوار آفتاب حكمت اين دوران است . چهره اين كتاب كمي عبوس است و سهراب با حكمت و انديشه اي ديگر به دنبال كتاب حجم سبز رفت و در شعرهاي اين كتاب از گمگشتگي بيرون آمده و راه اصلي و واقعي خود را يافته است اكثر شعرهاي سهراب در اين كتاب دعوت است از همه مردم , از گل ها , از آبها از هر آنچه در طبيعت است .