روایت انسانیکه جزء طبیعت است
[ جواد مجابی ]
در آغاز کار ، شهرت سپهری به عنوان یک نقاش ، بیشتر از آوازه ی شاعریش بود . این به دهه ی سی بر می گردد . اگر چه شعرهایش در آن سالها خوانده می شد اما جز در نظر خواص ، تجربه ای موفق به شمار نمی آمد – سپهری بین سی تا چهل چهار مجموعه ی ( مرگ رنگ / 30 زندگی خوابها / 32 آواز آفتاب / 40 و شرق اندوه / 40 را منتشر کرده است – در سالهای سی و چهل شعر شکست و حماسه طرفداران بیشتری داشت .
شاعران در آن دوران ، فراوان بودن و نقاشان اندک . یک نقاش متوسط بیشتر و زودتر از یک شاعر متوسط می توانست خود را در حافظه ی جمعی ثبت کند .
تابلوهای او در آن ایام بیشتر عبارت بود از منتهای تیره ، با یک "تاش" رنگی در کمپوزیسیونی سنجیده که به عمد با سطوح رنگی در هم دویده ، مغشوش جلوه می کرد .
در این دوره ، سهراب از نقاشیهای ژاپنی گرته برداری می کرد : بازی با فضاهای خالی ، حرکت آزاد و شتابزده قلم مو ، تقلید رنگی از شیوه های نقاشی مرکب و آب ، استفاده از رنگهای محدود آبی و قهوه ای و ناگهان یک گل ، یک شیئی مرکزی ، در تضاد با متن در قلب منظره یا طبیعت بیجان . هدفش اینست : جهان را در چهارچوبی منتخب نشان دادن ، حیات را در تضاد شدید رنگها خلاصه نمودن .
نقاش از ابتدا در اندیشه وحدت بخشیدن به کثرتهای پیرامون خود بود و یافتن رابطه ای بین اجزاء مهم سازنده ی یک کادر و رسیدن به هدف اصلی یک نما که در تابلو با رنگی چشمگیر نشانه گیری می شد . در واقع خلاصه کردن خویش در شعر و نقاشی بدانگونه که نقاشیهایش آواز رنگها و خوابها در متن مرگ و آفتاب و اندوه شرقی بود و شعرهایش بازتاب این فضا در گنجایی کلام . در دهه ی چهل "درختها" از دستی و "صدای پای آب" از دست دیگر ، نقاش – شاعر بزرگ را بین عده ی بیشتری مطرح می کند .
درختهای سپهری در فاصله ی بین سطح و حجم نوسان دارند ، گاهی سطحی رنگی هستند ، در ارتباط با رنگمایه های متشابه ، گاه چون بخشی از تندیسی بریده و چسبانده شده به سطح تابلو .
این درختان با رنگهای زنده ، زبر ، پرقدرت ، چه در سطح یک تابلو و چه در تابلوهای متعدد یک دوره یا ادوار بازگشت ، تکراری می شوند . ریتمی که دایم مکرر می شود تا هارمونی کثرتی وحدت یافته را در بیانی تجسمی مهار کند .
همین جا درباره ی ادوار بازگشت ، توضیح بدهم که سپهری در دوره های متعدد کار خود با آنکه شیوه عوض می کرد ، گهگاه به تجربه ی پیشین بر می گشت و آنرا در شکلی خلاصه تر ، روشنتر و بمعنای دقیقتر باز می آفرید .
موسیقی پراشارتی از زندگی را در مجموعه ی درختها می یابیم ؛ یک ردیف ، یک برش از درختها که گاه سطح تابلو ، که بخشی از تابلو را در چشم انداز می پوشاند خبر از جنگلی می دهد که نمی بینیم ، اما حضورش در تابلو و در ما تا بی نهایت تکرار می شود .
درختها – حالا که پس از مرگش درباره ی مجموعه ی آثارش به داوری می نشینیم – مهمترین کارهای سپهری اند و بزرگترین تجربه ی نقاش که توفیقی عام یافته است و از حدود تجارب سرزمینی فراتر می رود . اگرچه چند تابلوی آبستره فیگوراتیو او در سالهای بازپسین ، خلوصی عمیقتر و مکاشفه ای جسورانه را در فضای نقاشی و دنیای رنگها نشان می دهد .
در مجموعه ی "درختها" او بیانی خالص دارد ، نقاشی می کند نه نقاشی و هنرنمایی و تجددپراکنی . در همین دوره شعرهای حجم سبز سروده شده است "حجم جنگلی" که ما جزیی از آنرا در منظر داشتیم .
در نمایشگاه پنج نقاش در انجمن ایران آلمان ، او و بهمن محصص ، در کنار هم قرار دارند . دو نقاش که هر دو کار خود را خوب بلدند در شیوه ی بکار بردن رنگ ، زمینه سازی با هم شباهتهایی دارند ، با این تفاوت که بهمن سبعانه با انسان در جهان صنعتی و جهان سوم روبرو می شود ، اما سهراب در برابر وسوسه ی حضور انسان در نقاشی خودداری می کند ، چرا که انسانش ، درخت ، گل ، یک تکه رنگ ، کویر و نور است .
سپهری به انسان می پردازد ، اما نه جدا از طبیعت پیرامونش ، کارکرد حیاتی او را به شیوه ای کنایی باز می نماید : رویش ، انوده ، با هم بودن ، جدا افتادگی ، رنگباختگی ، شدتها و تناقضها که به زبان رنگ و در محدوده ی سطح حکایت می شود و وسعت این جهان معنوی از نگاه شتابزدگان بدور می ماند .
بعد از چند نمایشگاه موفق ، خودش هم مثل ما از تکرار عنصر "درخت" خسته می شود تا کی می شود از یک عامل شناخته شده استفاده کرد . سوژه ای را بهانه ی ساختن ترکیبهای متنوع رنگی کرد . گاهی به نظر می رسد که به سفارش گالری ، آن درختها در چهارچوب بوم می روید ، درست همین جاست که هر نقاشی از جستجو باز می ماند ، اما سهراب عصیانگری پر تامل ، که عصیانش در لحظه ظاهر نمی شود .
در یک دوره دیگر ، شیوه ی او کاملا" عوض می شود . مربعهای رنگی ، سطحهای هندسی ساده (موندریانی) سطح یکدست تابلوها را می پوشاند .
این دوره کوتاه مدت است ، چون تجربه ای کاملا" دور از نگرش سپهری است شاید می خواسته از خود دور بشود و از دور به خود بنگرد . جشن شادمانه ای بود بی ریشه . چنان نظمی که با حدود مشخص ، تکه تکه سر جای خودش ، در ذهنیت نقاش ، نوظهور بود . او که همیشه سطح رنگی را در هم می آمیخت ، فضاها را با سیلان رنگ و بدون مرزبندی یکپارچه می کرد ، حالا اجزایی تعیین حدود شده را با نظمی وام گرفته از خارج از حوزه ی اندیشگی اش عرضه می کرد که شاید طنزی نمایشی برای نشان دادن جهان صنعتی یا گریز از فضای رنگهای کدر ، زبر ، مهاجم و کهنه شده بود .
سهراب از وام گیری شیوه ها ، چونان بسیاری از نقاشان همنسلش ، پروایی نداشته است اما او شیوه ی وام گرفته از نقاشیهای ژاپنی را می توانست در پرتو عرفان شرقیش بومی و از آن خود کند . اما دنیای هندسی رنگین را نتوانست به خود یا به ما بقبولاند . تا آنجا که به یاد دارم ، یک نمایشگاه بیشتر از آن دوره ی گذار ، عرضه نکرد .
در یک دوره ی کوتاه دیگر اشیای خانگی در کارهای او روی می نمایند . سپس طبیعت او را مسخر می کند . او که زمانی به مکاشفه ، روبروی طبیعت ایستاده بود ، بعد حل شده در متن طبیعت ، جزیی از هستی پیرامون شده بود در درختی ، بامی ، نهری ، تکه ابری ، رنگی .
دوره ی آخر کار سپهری ، یادآور غم غربتی بود که از کویر داشت ، بازنمایی شوق وصلی که سرانجام به اصل خود پیوسته است . اصل او کاشان ، شهر کویری و آن حوالی است ، جایی که نور و هوا و غبار و حجمها به او میدان می داد که دوباره به فضاهای خالی خود جای بیشتری اختصاص دهد و آن فضای یکپارچه تهی را با چند خط رنگی نشت کننده سریع ، حجمی نازک آرا ببخشد .
به فضاهای مأنوس بازگشته بود ، خود را در ورای آن فضای تهی ، آن چند خط شتابزده ی قهوه ای و خاکستری پنهان می کرد . کویر را از درون نقاشی می کرد از درون خود و از درون تاریخ کویر . البته او در این بازگشت به سنت تنها نبود ، سنت در دهه ی پنجاه ، بیشتر در شکل ظاهریش ، مقبولیت تام یافته بود . سپهری ژرفتر با سنت روبرو شد . از جهان انسانی پنهان شده درون سنت ، به فرهنگ ذخیره شده در این شکلهای کهن ، از حجم های بدیهی و رفتارهای بظاهر ساده بی خبر نبود و این کار او را از حد تزیین و تکرار اشکال و مضامین قدیمی فراتر می برد .
رفتن به عمق ، هر چه ساده تر شدن ، خلاصه تر بودن ، خلاصه کردن همه چیز ، شکل رمزی به اشیا ، رنگها و رابطه ها دادن ، فریاد رنگهای دوره ی آغازین خود را بدل به نجوای رنگمایه ها کردن ، هر چه فضای رها شده بر سطح اعتبار بخشیدن ، ترکیبهای باز ، غیرمتعارف با ساختهای کنایی تا بدانجا که چندتایی از کارهایش تجرید محض رنگ است ، ویژگیهای دوران آخر کار سپهری را نشان می دهد . میهن او نقاشی بود . میهن او کویر رنگ و حیاتی جوشنده از آن است او در میهن خود هر روز دوباره کشف می شود .