ترن زندگي آدم ها ...
[ پرويز كلانتري ]
ترن زندگي آدم ها در ايستگاه هايي همديگر را قطع مي كنند .
سال هايي كه من در دانشكده هنر هاي زيبا دانشجو بودم ، سال هايي بود كه سهراب سپهري هم با اختلاف يكي ، دو سال بالاتر از من بود . من با سهراب خيلي قاطي نبودم، ولي لحظه هاي فراواني را در كنار نشسته ام. از جمله چون سهراب فرانسه خوب مي دانست دست به دامنش مي شديم تا مطلبي از كتابي را در كتابخانه برايمان ترجمه كند ، سپهري اصولا آدم خجالتي و گوشه گيري بود ، كتاب "آوار آفتاب"و يكي دو جلد كتاب ديگر را در همان دوران منتشر كرد و در آن زمان شاعر مطرح و جدي به نظر نمي آمد. البته در همان زمان منوچهر شيباني و اسماعيل شاهرودي شاعران جا افتاده اي بودند. با آثار چاپشده شان مطرح بودند و يا حتي حشمت جزني با تمرين هاي اوليه اش شايد بيشتر مطرح بود. اين اشخاص آثارشان را بيشتر در جلسات هنري كه در دانشگاه بر پا مي شد اغلب دكلمه مي كردند. اما بعد ها معلوم شد كه سپهري اين انسان خجول و گوشه گير بالاتر از اين حرف ها بود.
يادم هست آقاي گلزاري،يكي از بر و بچه هاي دانشكده ، يك دوربين هميشه دستش بود و عادت داشت مدام از بچه ها عكس بگيرد. من عكسي دارم در كنار "سهراب" . در اين عكس كاملا پيداست كه سپهري خجالتي از تجاوز دوربين سخت ناراحت است.
انگاري كه فاجعه بزرگي رخ داده كه از او عكس مي گيرند . در هر صورت هيچ وقت به ياد ندارم شعرش را از خودش خوانده باشد.
اما همه ما به عمق و وسعت سواد او آگاه بوديم. در كتابخانه دانشكده مشتري پر و پا قرص نشريه (عصر جديد) نشريه روشنفكرانه اي كه آن زمان "سارتر" منشر مي كرد ، بود و ديگر اينكه در آن زمان رسم بر اين بود بچه ها از خودشان گرامافوني داشتند و صفحه هاي موسيقي در آتليه ضمن كار پخش مي شد. من خوب به ياد دارم موسيقي مورد علاقه سهراب اثري بود بر روي استپ هاي آسياي ميانه اثر "برودين".
(روزنامه اخبار- شماره 1892- اول خرداد 1374)