نام شعر : دروگران پگاه

پنجره را به پهناي جهان مي گشايم

پنجره را به پهناي جهان مي گشايم:
جاده تهي است. درخت گرانبار شب است.
ساقه نمي لرزد، آب از رفتن خسته است : تو نيستي ، نوسان نيست.
تو نيستي، و تپيدن گردابي است.
تو نيستي ، و غريو رودها گويا نيست، و دره ها ناخواناست.
مي آيي: شب از چهره ها برمي خيزد، راز از هستي مي پرد.
مي روي: چمن تاريك مي شود، جوشش چشمه مي شكند.
چشمانت را مي بندي : ابهام به علف مي پيچد.
سيماي تو مي وزد، و آب بيدار مي شود.
مي گذري ، و آيينه نفس مي كشد.
جاده تهي است. تو باز نخواهي گشت ، و چشمم به راه تو نيست.
پگاه ، دروگران از جاده روبرو سر مي رسند: رسيدگي خوشه هايم را به رويا ديده اند.

پگاه ، دروگران از جاده روبرو سر مي رسند: رسيدگي خوشه هايم را به رويا ديده اند