كيهان ورزشي
نامه به كيهان ورزشي

به مجله شما علاقمندم ، تنها نشريه فارسي است كه مي خوانم ، به اندازه كافي با كتابها و محلات فرهنگي سر و كار دارم . آنچه مي خوانم به قلمروي ديگر مربوط است ، چون كارم چيزي ديگر است ، حاشيه نروم ، حرفهايي دارم ، از حرفها شروع كنم آن هم به ترتيب و در پي ارقام :

1- كلمه فوتباليست را از كجا آورده ايد ؟ در فارسي كلماتي ساخته ايم مثل "فيلمساز" ، در اين جا ريشه يك فعل را گرفته ايم و دنبال يك واژه فرنگي گذاشته ايم. اما در تركيب اين كلمه تابع دستور زبان خودمان بوده ايم. شما "فوتباليست" را از فرنگي ها گرفته ايد و يا با ابتكار خود ساخته ايد ؟ براي ما ساخته ايد و يا به خاطر آنان؟ و تابع چه دستوري ؟ همينظور واژه "كلر" را ؟

2- آيا بهتر نيست پاره اي را با حروف لاتيني هم بنويسيد ؟ البته خوانندگان شما مي دانند " جرج بست " را چگونه تلفظ كنند . اما
"Everton" را چطور ؟ بارها شنيديم كه اين نام را ارتون (به ضم الف و سكون را) تلفظ كرده اند.

3- نويسندگان شما گاه مي نويسند "سنتر فوروارد" و گاهي "سانترفوروارد" . يك بار "بريان كيد" و بار ديگر "بارايان كيد" . آيا تلفظ كلمه اي واحد آن هم در اين گونه موارد هميشه همان نيست ؟

4- صبح شنبه در كيهان ورزشي مي خوانيم كه روز پيش تماشاگران امجديه بيست و پنج هزار نفر بوده اند ، عصر در صفحه ورزشي روزنامه كيهان ، سخن از بيست هزار نفر در ميان است. آيا براي تعيين ارقام درست راهي نيست؟ مگر تعداد بليت هاي فروش رفته را نمي توان پرسيد ؟

5- قيمت بليتهاي امجديه بر چه مبنايي بالا و پايين مي رود ؟ يك روز پنج شنبه بهاي بليت زير جايگاه صد ريال است و درست فرداي آن روز قيمت آن به دويست ريال مي رسد ، چه حسابي در كار است ؟ اگر اهميت مسابقه مطرح باشد پس با اين همه تيم كه بازي هركدام در سطح خاصي است ، قيمت بليت زير جايگاه بايد پنج ريال و پانصد ريال نوسان پيدا كند ، نكند عوامل جدي هم موثر باشد ، خودتان مي دانيد كه در سرزمين هاي ديگر بهاي بليت مسابقات نمي تواند چنين نوسان هاي تند و نا به هنگامي داشته باشد.

6- چه مي شد اگر ما بهاي اشتراك بليتهاي مسابقات را به فدراسيون و يا باشگاهها مي پرداختيم و آنها بليت مسابقه را براي ما مي فرستادند ، چه موانعي در سر راه موضوع اشتراك هست ؟ در كشورهاي پيشرفته چه مي كنند؟

7- چرا بلندگوي امجديه قبل از هر مسابقه (چه بزرگ و چه كم اهميت) اسامي بازيكنان و داوران را اعلام نمي كند ، مگر اين كار چقدر وقت گوينده را مي گيرد؟ اين را چطور بايد ياد آوري كرد؟

8- جمعه ها درست در همان وقتي كه در امجديه مسابقه فوتبال در جريان است ، تلويزيون ملي فيلم مسابقات فوتبال را پخش مي كند. آيا مسئول برنامه ورزشي تلويزيون تا اين حد از آن چه در زمينه ورزشي مي گذرد بي خبر است ؟ و نمي داند كه علاقه مندان واقعي برنامه او همان تماشاگران امجديده اند ؟ اگر ميسر است اين را از مجله گوشزد كنيد.

9- آيا بهتر نيست كيهان ورزشي هرهفته برنامه مسابقات فوتبال را به اطلاع خوانندگان خود برساند ؟ اين كاري بود كه در گذشته ها مي كرد و كاري درست بود ، انگار جواب خود را بايد در بي نظمي كار فدراسيون جستجو كنم؟

10- مفسرين ورزشي كه زير جايگاه مي نشينند تا آن جا كه ما ديده ايم ، كمتر به جريان بازي توجه دارند ، حرف مي زنند ، شوخي مي كنند ، مي خندند. تفسير و گزارش آنان تا چه ميزان مي تواند دقيق باشد ؟ وقتي تمام دقايق بازي را در مجله اي شرح مي دهند ، جز اين كه فكر كنم از روي نوار مسابقه نوشته اند چاره اي ندارم. آيا چنين نيست ؟ و يا اين كه من قادر نبودم در جمع پر هياهوي خبرنگاران ، نويسندگان دقيق و تيزبين را هم زير نظر داشته باشم؟

11- چرا هيچ وقت كار يك داور را بررسي نمي كنيد و همه جنبه هاي خوب و بد آن را باز نمي ماييد؟ مگر انتقاد درست داوري مجاز نيست ؟ چه كس بايد داور را به خوب و بدش آگاه كند ؟ اگر باز نمودن لغزش هاي يك داور اعتقاد مردم را نسبت به او سست مي كند ، چه بهتر كه اين اعتقاد سستي گيرد. چرا بايد مردم به داور بد ، اعتقاد بي جهت داشته باشند ؟ اما جنبه مثبت قضيه را هم در نظر بايد گرفت. شايد انتقاد اصولي شما مددكار داور بود و قدرت داوري اش را افزوني دهد ، هميشه اين تماشاگران نيستند كه در سر راه داوري خوب ، سنگ مي اندازند . مگر همين داور مسابقه تاج - عقاب (در روز جمعه اول بهمن ماه) اعصاب همه ما را در امجديه به بازي نگرفت . از شما مي پرسم ، اگر همين داور باز هم داوري يك مسابقه را به عهده بگيرد و سطح داوري اش همان باشد ، واكنش كيهان ورزشي چه خواهد بود ؟ تعبير "داوري ضعيف" و يا "داوري پر سوت " ارزش انتقادي ندارد ، اين را قبول كنيد.

12- جزو مباني انتخاب مرد فوتبال سال ، اخلاق و نيك رفتاري ، نيز به حساب آورده ايد . اما فكر نمي كنيد مرد فوتبال نمي تواند لزوما مرد اخلاق هم باشد ؟
چه بهتر كه يك بازيكن خوب خصايص اخلاقي خوب هم داشته باشد ، اما شما مي خواهيد در عرصه فوتبال قهرمان اسطوره انتخاب كنيد. توجه به شايستگي اخلاق انتخاب شما را مشكوك مي كند. درست مثل اين خواهد بود كه تابلوي بد يك نقاش را به خاطر اخلاق پسنديده نقاش آن در خور ستايش بدانيد ، با معيار هاي اخلاقي ، نه هنر را مي توان سنجيد و نه ورزش را ، خود بهتر مي دانيد كه چه بسيارند بازيكنان خوب كه خشن و عاصي و پر خاشگرند . جرج بست چندان ملايم و نيك رفتار نيست. با اين همه توپ طلايي مي گيرد. وقتي كه در چند شماره كيهان ورزشي نظريات مربيان و داوران را براي انتخاب مرد فوتبال مي خواندم ، چند سوال را براي خود مطرح كردم : اين آقايان متخصصان تا چه پايه در جريان مسابقات هستند ؟ آيا بستگي آنان به باشگاه خاص و يا دوستي شان با افرادي معين در اظهار نظرشان بي تاثير بوده
است ؟ آيا توجه به عامل اخلاقي نيز سابقه ورزشي پايه هاي اين انتخاب را تا حدي سست نكرده است ؟ هيچ كدام از اين آقايان به بازي خوب اكبر افتخاري توجه نداشته اند اما از مصطفي عرب نام برده اند كه بازيكني است متوسط ولي با انضباط و يا همايون بهزادي كه در شرايط امروزي بازي اش ضعيف است . اگر انتخاب مرد فوتبال "سال" مطرح است ، انگار نبايد روي سوابق يك بازيكن تكيه كرد.

13- با تعصب بي پايه چه بايد كرد؟ هم راننده تاكسي طرفدار تيم پرسپوليس است . هم شاگرد بقال ، هم دانشجو و هم كارمند اداره . بسيار خوب ، هر كس مي تواند علاقه اش را به چيزي ببندد، اما علاقه داشتن هم دليل منطقي مي خواهد. اهالي منچستر حق دارند طرفدار تيم هاي شهر خود باشند، مردم ليدز بجاست كه تيم خود را دوست بدارند، ساكنان چلسي طبيعي است كه بيش تر از تيم خود دفاع كنند . اما در شهر شما و من ، يك بت همگاني پيدا مي شود، دلبستگي مسري است و طرفداري، اتفاقي و بي دليل صورت مي گيرد. خواهيد گفت: چه اشكالي دارد؟ حرفي ندارد، اما وقتي كه در امجديه نشسته ايد ، اين طرفداري و تعصب محيطي نا مطلوب ايجاد مي كند . و شما نمي توانيد به دلخواه تماشا كنيد . من هم مثل شما از تيم پرسپوليس بازي هاي خوبي ديده ام . اما سرانجام- مثل كسان ديگري كه مي شناسم - تصميم گرفتم روزهايي كه تيم پرسپوليس بازي دارد به امجديه نروم. شور و
و هيجان تماشاگر چيزي گيرا و پسنديده است و اگر نباشد ميدان ورزشي نه جان دارد و نه معني ، تشويق بي حساب تماشاگران ، بچه هاي پرسپوليس را نمايشگر و شايد خود نما بار آورده است. اينان از تماشاگران آشناي خود كمبودي بزرگ دارند ، انگار احساس غريبي مي كنند. وقتي كه قيافه گريان همايون بهزادي را پس از مسابقه در مسجد سليمان روي صفحه كيهان ورزشي ديدم ، با خودم گفتم چه چيز جز تر و خشك كردن تماشاگران تهراني ، اين بچه را چنين عزيز دردانه بار آورده است؟ زياد نوشتم اين را مي دانم ، اما اگر بگويم اين تنها نامه اي است كه در تمامي عمرم به يك نشريه ورزشي نوشته ام ، شايد مرا از اين اطناب معذور داريد.

Back to letters page